نكتهاي كه در ايشان بسيار بارز است، ولايتپذيري ايشان است كه با آن مراتب علمي كه بسياري از فضلاي حوزه در دهههاي ۳۰ و ۴۰ جزو شاگردان ايشان بودند، ولي بعد از رهبري حضرت آيتالله خامنهاي طوري عمل ميكند كه گويا ايشان مريد است و آقا مرادند. در حاليكه اين آفت امروز ماست كه برخي از افراد تا اقبالي به آنها ميشود، سريع طغيان ميكنند و غرور آنها را ميگيرد.
بله، اينها هم هست. خودتان ميدانيد و مينويسيد. من بگويم چه اثري دارد؟ ولي براي خودم بايد اثر داشته باشد. كلمات شما براي من درس است كه ولايتپذيري امثال ايشان چقدر است. نگاه ميكنيم ايشان يك وقتي معلم بوده، آخر سر ميشود شاگرد، آن هم يك شاگرد حرفگوشكن. اينها درس است. متأسفانه خود من حتي از ايشان درس نگرفتم. يك چيزهايي را نميتوانم بگويم، چون اگر بگويم شعار است، خودنمايي است. بايد اول خودم عمل كنم.
خلاصهاش اينكه ما توقعمان اين است كه در مورد ايشان بزرگان ديگر صحبت كنند، شاگردان ايشان در هر مقامي كه هستند صحبت كنند و البته اگر اراده خدا باشد، همچنان در غريبي ميماند. من به اينجا رسيدهام كه ايشان در غريبي ميماند. اين اراده خداست.
مراتب فدايي ولايت شدن چيست؟ يك وقت آدم ميگويد من ولايتپذير هستم، اما در عمل كجا بايد اين ادعا را سنجيد؟
فدايي ولايت شدن سخت است، يعني خراب شدن، يعني حتي نزديكترين رفيق و خانوادهات به تو بياحترامي و بياعتنايي كند، بگويد چرا اين كار را كردي؟ چه كسي تحويلت گرفت؟اما تو دفاع از دين كردي. يك جايي هست كه ديگر بايد فدايي شوي، يعني نيست بشوي و هيچ اسمي از تو باقي نماند. بقيهاش دست خداست كه بلند شوي يا نشوي. ايشان اينطوري بود.
آيا اين مرحله را بايد خود فرد تشخيص بدهد كه الان وقت فدايي شدن من هست يا نيست؟
خود فرد زماني تشخيص ميدهد كه خداوند به او بصيرت بدهد. خود فرد در عين حال كه بنده است، در اثر بندگي زياد و رعايت اخلاق كه نمونهاش آيتالله مشكيني رحمهالله عليه بود، خداوند به او بصيرتي را عطا ميكند كه يقين دارد اين راهي را كه دارد ميرود، كشته ميشود، ولي كارش را انجام ميدهد و فريادش را ميزند، چه بخواهد دوست يا غريبه بدش بيايد يا خوشش بيايد اما در اثر اين كار و جهاد و فدا شدن، عدهاي بيدار ميشوند. يكي از كساني كه عاشق اين بود كه حوزه تغيير كند، از زير بنا متحول شود و چيز نويي و ساختار خوبي دربيايد، يكي از بنيانگذاران اين تفكر، ايشان بود.
حوزه الان چه چيزي كم دارد؟ آيتالله مشكيني قبل از انقلاب درسهاي سخت حوزه مثل رسائل را خلاصه ميكند. اين از نظر شكلي است. از نظر حركت اجتماعي هم كار سياسي ميكند و از هيچ كس هم نميترسد. اما نياز امروز حوزههاي علميه چيست؟
مقام معظم رهبري همه حرفها را زدهاند، بنابراين اينكه امثال من در اين موضوع بخواهيم صحبت كنيم، خندهدار است، ولي خلاصه كلام اينكه هر تحولي كه در حوزه عملياتي بشود، به درد خود حوزه ميخورد. متأسفانه من كه درس حوزه نخواندهام، ولي ما در كار خودمان كه مداحي است، ميرويم و ابراز ميكنيم، از سران حوزه خواهش ميكنيم كه واعظ و سخنران بايد اين مداحي را هم ياد بگيرد، اغلب واعظان، صداي خوبي هم دارند، پس بياييد يك درس را هم در حوزه به آموزش مداحي اختصاص دهيد، اما اغلب مخالفت ميكنند و ميگويند كه وقت حوزه را نگيريد.
برخي هم كه اساساً نفي ميكنند.
حوزه نيروي عملياتي ميخواهد. در نيروي انتظامي و وزارت اطلاعات ميگويند نيروي عملياتي كارساز است، نيروي زبده، ورزيده، جنگنده، دورههاي سخت عملياتي ديده. در علوم همينطور، در صنايع جديد نانو و هستهاي همه ميگويند بايد نيرو عملياتي باشد و در كنار تئوري، آزمايشگاهي و عملياتي وارد ميدان شود. از كساني كه خودشان مدرج هستند، شنيدهام كه حالا ديگر هر كس توان عملياتياش بالا باشد، به او درجه ميدهند. ديگر كسي از سرهنگي، بيجهت تيمسار نميشود. در حوزه هم بايد اينطوري باشد. حوزه مقدسترين مكان ديني ماست، حوزه نتيجه حسينيههاست، حوزه نتيجه مساجد پاك است، نه مساجد ضرار. حوزه جايگاه نور علي نور است. حوزه مظهر محبوبتاً في ارضك و سمائك است. حوزه را در آسمانها دوست دارند و مراقب آن هستند. اينجا تنها سنگري است كه نتوانستند به آن خدشه وارد كنند. دانشگاه را توانستند، هنوز دارند درسهاي منحرفين غربي يا داخلي را ارائه ميدهند و تا دانشگاهها و دروس آنها اسلامي بشود خيلي كار دارد. اما حوزه هزار پايه بالاتر رفته، پس حوزه جاي منزهي است، جاي من بيسروپا هم نيست، اما بايد براي شاخههاي مختلف باز هم فكر شود كه چگونه ميتوان بهتر شد، مثلاً در همين كار ما يعني مداحي، چگونه ميتوانيم در كنار يك عالم واعظ، نوكر امام حسين (ع) هم باشيم. شما نگاه كنيد مصيبت خواندن علماي بزرگ مثل آيتالله مشكيني چه شكلي بوده، مصيبت خواندن آقا را ديدهايد كه چقدر لطيف ميخوانند.
نكتهاي كه قبل و بعد از انقلاب در آيتالله مشكيني ميبينيم اين است كه ايشان ابايي ندارند از اينكه اگر در موردي، خطايي شده، موضعگيري صريح كنند، مثلاً در قضيه آقاي سيدكاظم شريعتمداري و حزب خلق مسلمان، باز جامعه مدرسين با امضاي ايشان آمد و اعلاميه داد كه ايشان ديگر مرجع تقليد نيست، قضيه آقاي منتظري هم همينطور. بالاخره اينها آدمهاي كوچكي كه نبودند، ولي ايشان ابايي ندارد و بعد از اين موضعگيريها هم حالت مغبون و سرخورده و گوشهگير نداشت. باز يكي از نيازهاي امروز ما همين است كه ما مثلاً يك راهي را ميرويم و بعد ميبينيم آنچه ميخواستيم نشد، ميمانيم كه چه كنيم.
راه اولياي خدا همين است كه گفتيد. يكي را تأييد ميكني، بعد ميبيني توزرد درآمد. با عقل، با بصيرت و با مبنا هم تأييد كرده بودي، اما اگر مشخص شد كه اين فرد از ابتدا فريبكار بوده و با ظاهرسازي نقش بازي كرده يا نه، در آن زمان كه او را تأييد كرديد، سليمالنفس بوده اما در ادامه مسير، دچار لغزش شده، بايد اعلام كرد، بهويژه همان كساني كه تأييد كرده و در ايجاد حسن ظن براي او مؤثر بودهاند، وظيفه بيشتري دارند، آنها بايد جلوي سوء استفاده از آن حسن ظن ايجاد شده در مسيرهاي نادرست را با موضعگيري صريح و بهموقع خود بگيرند. آيتالله مشكيني «رحمهالله عليه» شيوهاش اين بود.
براي اينكه انسان حاضر باشد، چنين كاري بكند، قاعدتاً بايد وابستگي به دنيا هم نداشته باشد. چون به هر حال، اعتبار خودش هم ممكن است با محاسبات مادي در معرض خطر قرار بگيرد.
آيتالله مشكيني حقيقتاً ذرهاي وابستگي به دنيا نداشت. «صائناً لنفسه» كه ميگفت عجيب بود، خودش تكان ميخورد. نگاه نميكرد كه مردم دارند به منبرش گوش ميدهند. انگار مثل اينكه خودش را نسبت به اين جمله مسئول ميدانست.